علی اکبر ...

دوشدی ترابه اکبر تز گل اماندی زینب

شبه پیمبر اوغلوم قانه بویاندی زینب

*************************

آهو کیمی سالوبدی اعدا اونی کمنده

باد جفا اسوبدی گلزاریمه چمنده

اعضاسی پرپر اولدی یوخ ساه یری بدنده

تفسیر اربا اربا بوردا عیاندی زینب

***** *******

بالینینه یتیشدیم سالدیم یره عبامی

چکدیم بیر آه ایشیتدی گویده ملک نوامی

حمل ایلییوم نجه من اخیامه بو بالامی

ئولدی مکبّر اوغلوم وقت اذاندی زینب

 

بهلول حبیبی زنجانی

قانون زندگی من


بگذار سکوت قانون زندگی ام باشد ، وقتی واژه ها معنی درد را نمی فهمند !

محرم ...


حکمت باران در این ایام میدانی که چیست؟


آب و جارو میشود بهر محرم کوچه ها ...


السلام و علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)


ایام محرم تسلیت باد

باید ساخت ...


تعمیرگاهی باید ساخت از آغوشت ، برای زمانی که حالم خراب است ...

دوستم نداری ...


آنقدر دوستت دارم که گاهی اوقات فراموش میکنم که دوستم نداری ...



سیاهی شب


وای اگر روزی ماه ، برای مهتاب و روشنی اش طلبکار سیاهی شب و آسمانش باشد

من از یادت نمیگذرم ...

شب آرام میگذرد من تنها با یاد تو نشسته ام

اگر شب هم بگذرد من از یاد تو نمیگذرم ...

کلمات که تو را فرا میگیرند بی بهانه برای خاطر خودت هم که شده

حس نوشتنت گل میکنه اما وقتی دلیلی نداشته باشی

تمام کلماتی که دورت کرده بودن یهو سرت خراب میشن

خرابی کلام خسارتی نداره اما خیلی طول میکشه تا بتونی .برای یبار دیگه ام که شده بخوای

راحت کلماتت رو نگاه کنی

به حرفاشون گوش کنی

ناز کنی تک تک حرفاشون رو

براشون لالایی بگی و خوابشون کنی

انگار که دیگه باهات قهر بشن

دور و ورت میبینیشون اما ...

کم کم دیگه اقتدارت رو کنارت نداری

برای استواری و صبوریت کلمات به صف نمی ایستند

برای شرح حال و روزت دیگه داوطلب نمیشن

تو میمونی و هزار تا فکر و خیال

شب و روزت یکی که شد دیگه ماه و خورشید هم

مثل سابق نیستن چه برسه به ثانیه ها و لحظه ها

" عاشق که میشوی ، لالایی خواندن نیز یاد بگیر

شب های باقیمانده عمرت به این سادگی صبح نخواهد شد"



بر بال خیال

 

بر بال خیال که می نشینی

اوج میگیری بسوی جانان ، کمی آنطرفتر از آرزوهایت

به امید اینکه شاید از برق نگاهش دلت روشن شود یک چند ...

بهار را که به صحبت میگیری

گلایه ای ندارد ، آری او بهار است

تمام زندگی اش سرشار از نمو و سرزندگیست

درون مایه اش سرسختی و شکوفه دادن و جوانی و تازه شدن است

بهار من ، دلم یخ زد از سردیت ...

چشم انتظاری

 

چشم انتظار که باشی ثانیه ها لج می کنند با تو برای گذران لحظه ها و کلافه میشوی

فرصتی می شود برای مرور خنده ها و بغض هایت ، تبسم ها و اشک هایت

بیاد می آوری لحظاتی را که دلت به پایت می افتد و دم نمیزنی

آری درد دارد دلی را که یک عمر سربلند دیدی حال به خاک افتاده باشد

قسم به خورشید که تو بر آن می تابی

قسم به لطافت قسم

میدانم که میدانی ...

دوستت دارم

دلت می آید ...

 

دلت می آید ماه به آسمان باشد و تو نباشی ...

شولای سیاه شب را ببین ، ستاره ها ، ماه را

می نازد به فخر آسمان

نسیم را ببین به رقص آمده میان انگشتانم و من هنوزم در راهم

درختان سرود زندگی سرمی دهند و من هنوز در راهم

شب بنظاره ی چیست ؟

مرا دمی نظاره کن

آسمان چشمانم ابریست ...

نه ماهی و نه ستاره ای

نه سیاهی و نه گلایه ای ...

 

نمی خواستم فراموشم کند اما ...

نمی خواستم فراموشم کنی اما ...

مگر نیست که من رخ به رخت بودم و هستم ؟

مگر بغض صدایت ته گوش من بی تو زاده نمی شد؟

مگر از عشق من و تو آسمان و گل و انسانیتت بی تاب نمی شد ؟

هی خوش خیالم من که با بودن تو حال به حالم ...

این چنین است که تو رفته ای آن سو و منم چشم انتظارت

چشم که نه همه جسم و تن و روح و روانم

عاشقانه هایم هجوم ندارند به من اما

دل من بی تو عشقت

رنگ به رخسار ندارد

دل من طاقت دوری تو ، حرف و گلایه ات ندارد

دلکم سیر شده از همه درد و غل و غش

شاید این روز به آن روز ، زود رسد ...

من و دنیای تو و من

اشتراک من و آن سوی دل تو

چه شد و چکار کردیم

که دلا فرار کردند

راستی خبری از دل من تو نداری؟

آن طرف ها که نیامد ؟

دل تو که نزد  تو مانده ؟

دل من ...

دل من غرق خیال تو چشمان تو مانده ...

حرف من نیست حسابی

تو بگو ، وقت مدارا

به چنین دل نتوانی

تو که داری دل خود را

از میان همه دل ها ...

دلکم نور دو دیده ام

سهم من از عشق همین است ؟

اشک و عطش و خاطره ای خیس ؟

من کجا دارم بجز تو ؟

کمی گوش کن حرف دلم را

آن زمان که ز بلندای نگاهت

رنگ چشمان تو دیدم

تو کجا بودی و این من

به تماشایت مدام بودم

این منم دل که هوایش

همه از تو بودن است و با تو بودن در هوایت

یک دم از چشم تر خود

با نگاه خیس من باش

در میان این تلنگر

رخ به رخ تنها کمی باش

وصف روی تو ولی باز

اشک و تخریب نگاهت

رحم کردی و دلت را

با زبان یک کشیده

رام کردی که مبادا

هی دلک جای تو اینجاست

تو که جنس دلت آبیست

زلال و تر و تازه

کی به انداختن سنگ

تو توانی که دلت را

ز رهش سد باشی ای جان

این منم خاک و تو چشمه

از نژاد آسمان ها

من کویر و خشک و سوزان

از دو دیده سوز و عطشان

یک قدم با دل و من باش

جان بگیرم از نگاهت

روبرو و چشم در چشم

قد کشم تا به نگاهت

این منم رو به دل تو

این تویی پشت به من باز

یک قدم تا به نگاهت

باز دوباره شوق پرواز ...

 

پ.ن : آنگاه که تنها شدی و در جستجوی یک تکیه گاه مطمئن هستی بر من توکل کن  ( نمل آیه ۷۷ )

یابن الزهرا !

یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را ، یک بار بنام من محتاج بیانداز ...

اللهم عجل لولیک الفرج

بوی رمضان میاد ، بوی بندگی و خلوص و حلالیت ...

طاعات و عباداتتون مورد قبول حق تعالی باشه

التماس دعا

مى خواهى بروى ؟

بهانه مى خواهى ؟

بگذار من بهانه را دستت دهم

برو و هركس پرسید بگو :

لجوج بود !

همیشه سرسختانه عاشق بود !

بگو فریاد مى كرد !

همه جا فریاد مى كرد ...

که فقط مرا مى خواهد !

بگو دروغ مى گفت !!

مى گفت هرگز ناراحتم نكردى ...

بگو درگیر بود !

همیشه درگیر افسون نگاهم بود ...

بگو بی احساس بود !

به همه بی محلی ها , سردی ها و اخمهایم ...

فقط لبخند میزد ...

بگو او نخواست !

نخواست كسى جز من در دلش خانه كند ..!

همین روزها

دست دراز میکنم که بگیرمت انگار که افتاده باشی انگار که خواسته باشی بی اجازه از خیابان اصلی گذر کنی انگار که بدانم میروی بی من ، و این "من" قرار است تنها بماند و خیال ببافد و ببافد و تنِ تنهایی هایش کند . خیالِ بافته نمیخواهم ضمیرِ رفته نمیخواهم قصه از جایی قشنگ میشود که "یت" به ته واژه ها بچسبد لباس بشود لباسهایت ، من عاشق چشمهایت شوم و برای خنده هایت اسپند دود کنم ...

تو را و خاطراتت را و روزهایت را انداخته ام پشت قباله ی زندگی ام یعنی که با منی حتی اگر نباشی یعنی که من عادت دارم شانه هایم را به سنگینی خاطرات  تو عادت دهم . یعنی از این بعد قصه ی تو معلوم است قرار میگذاریم که بنشینی کنار من ، سکوت کنی ، من نگاهت کنم ، ذره ذره در تو حل شوم ، با انگشتانم شکلت را از اول بکشم ، تو باز سکوت کنی و گاهی بی اجازه لبخند بزنی تا من را کشته باشی . باور کن میمیرم . همین روزها میمیرم ...

اتفاق

اتفاق

می تواند برخورد قلب من به دنیای تو باشد

یا سقوط از بلندای چشمان تو !

چه فرقی می کند...

برای من

برای همین من  ِهمیشه سربزیر  صبور چه فرقی می کند ؟!

 چه فرقی می کند که

از خواهشهای ساده و کوچک ِقلبم حرف بزنم یا سکوت کنم

چه فرقی می کند بام علاقه ام  چشمان تو باشد یا سردی آغوش زندگی

بگذار این باران

این هجوم ناگهان

بزند وخراب کند

بگذار چشمان من تا ابد خیس خاطره باشد

بگذار سهم من از بهشت نگاه تو همین باشد

همین سکوت وسقوط

همین سکوت وعطش خوشبختی

همین سکوت وجای خالی ات کنار زندگی !!!


پ.ن : یکی اینجا چیزی بنویسه ...

یا زهرا (س)

مادر...

اکنون که ملائک بال در بال،مفارقت روح را از جسم کبودت منتظرند،

این علی است که آلام محض،عمود استوار حیاتش را به لرزه افکنده است.

این علی است که به هنگام تغسیل،تورم بازوی تو را لمس خواهد کرد.

نشان تازیانه نامردان،هنگام که ریسمان در گردن مرد تو بود.

چه سود که وصیت تو،تغسیل از روی لباس باشد؟!

چه سود که وصیت تو،رعایت دل علی باشد؟!

از فرقتی که با رفتنت میان تو و علی ایجاد خواهد شد،

دل علی،دل نمی ماند!

این زخم زمانه است که بی تو بهبود نمی پذیرد.

امروز،روز وصال توست با محبوب

اما...

در سوگ تو،کس را صبر و تسلایی نیست!

فراق چون تو مهربانی را چگونه تحمل باید؟!

تو امانت خدا بودی مادر...

چه کردند زمینیان با تو؟!

آنچه بر تو -زهرای مهربانی- گذشت،

نه قابل گفت است و نه درخور نهفت!

بعد از رفتنت

گمانم عرش خدا فروریخت!

و خاموشی و تنهایی بر زمین هجوم آورد،

تا آنجا که توانت اذن می داد،

پای اسلام محمد (ص) ایستادی.

علی که مأمور به سکوت بود!

و تو،یک زن -مردتر از هر مردی- شایسته دفاع از حریم و حرم پیامبر!

اما مادر...

اکنون چرا سکوتی چنین در پی فریادی چنان؟!

اکنون چرا صدای تو،تنها آوای ریزش اشک است؟!

اشک غم بر تنهایی ما

اشک شوق بر وصل با محبوب و رسول روشنایی ها

ما سزاوار اشکیم مادر

که بعد از تو،این دنیا،دنیای ماندن نیست!

اما...

تو اشک هایت را از گونه بستر!

اشک سزاوار ما،

که بی تو می مانیم!

اشک سزاوار ما،

که تاوان قدر ندانستنت،

قبر بی نشان توست...

تا مادر حرم ندارد،تا بقیع غریب است،شرم کنیم برای خودمان سنگ قبری بسازیم که از خاطر نرویم...

اینجا بقیع،قبر مادرم کجاست؟!

 

 

یا فاطمه... 

دیشب به خوابم آمدی ...

دیشب به خوابم آمدی

مثل هربار لبخندهایت به غمی دلگیر اشاره میکرد

دریغ از آن روز که تو را بی غم میافتم

گویی جهان تو را سنگ صبور دردهایش قرار داده بود

و باز تو بی هیچ بهانه چشمهایت را به یاری غم نهفته ی زمین فرستادی

تا مبادا خوشی شاپرک با اخم گلها ی افسرده بهم ریزد

و باز تو دستهایت را تکیه گاه سنگینی درد آسمان قرار دادی

تا مبادا سبزه های تشنه راز زندگی خود را (که همان مرگ ابرهاست) بدانند

چه زیباست همدردی تو با کائنات و چه جانگیر است مرگ کائنات در چشمان تو

كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب

 بدیناسن خوابها را با تو زیبا می كنم هر شب

تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه

چه آتشها كه در این كوه برپا می كنم هر شب

 تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

 كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب

مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست

 چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

 كه این یخ كرده را از بیكسی ها می كنم هرشب

 تمام سایه ها را می كشم بر روزن مهتاب

 حضورم را ز چشم شهر حاشا می كنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

 چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب

كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب !!!

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

از خانه بیرون می زنم اما كجا امشب

 شاید تو می خواهی مرا در كوچه ها امشب

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

 می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب

می دانم اری نیستی اما نمی دانم

 بیهوده می گردم بدنبالت  چرا امشب ؟

هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما

 نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب

ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف

 ایكاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

بشكن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام كوچه ها را  یك نفس هم نیست

 شاید كه بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم  تو كه می دانی از دیشب

باید چه رنجی برده باشم  بی تو  تا امشب

 ای ماجرای شعر و شبهای جنون من

 آخر چگونه سركنم بی ماجرا امشب

چرا نمی دانند

صدای آب می آید، مگر در نهر تنهایی چه می شویند؟


لباس لحظه ها پاك است


میان آفتاب هشتم دی ماه


طنین برف، نخ های تماشا، چكه های وقت


طراوت روی آجرهاست، روی استخوان روز


چه می خواهیم؟


بخار فصل گرد واژه های ماست


دهان گلخانه فكر است


سفرهایی ترا در كوچه هاشان خواب می بینند


ترا در قریه های دور مرغانی بهم تبریك می گویند


چرا مردم نمی دانند


كه لادن اتفاقی نیست


نمی دانند در چشمان دم جنبانك امروز برق آب های شط دیروز است؟


چرا مردم نمی دانند


كه در گل های ناممكن هوا سرد است؟

تا ابد ماندن

برای تا ابد ماندن باید رفت !!!

گاهی به فلب کسی و گاهی از قلب کسی !!!

تولد

 تولد واژه ای ست در پی معنا شدن

   مفهومی ست در تب و تاب رسیدن

   تولد گاه بهانه ای ست برای دلتنگ خود شدن

   شانه ای ست برای جستجوی خویش

  تولد گاهی بهانه ای ست برای یک جمع دوستانه

  برای چند لحظه با هم خندیدن(هر چند به ظاهر)

  برای خرید یک شاخه گل

  برای جاری شدن یک قطره اشک

  و کشیدن آهی از سر دلتنگی

  تولد علامتی است پر معنا

  در سر رسید زندگی ما

  گاه بهانه ای ست برای نوشتن یک متن

   یا سرودن یک شعر

  تولد گاه بهانه ای ست

   برای فریاد بودن

  رهایی از پیله ی تنهایی

  و اندکی به دنبال خود گشتن

  تولد مفهومی ست

   ناپیوسته در زندگی امروز ما

  و عشق مفهومی ست پیوسته(اگر دریابیم)

  با عشق زندگی کن تا پیوسته متولد شوی

نامه ی آبراهام لینکن به معلم پسرش   

به پسرم طوری درس بدهید که بداند اگر چه همه مردم عادل و صادق نیستند ، اما به

 ازای هر شیاد ، انسان صدیقی هم وجود دارد . همین طور به او بگویید به ازای هر

سیاستمدار خودخواه ، رهبر جوانمردی هم یافت می شود و در ازای هر دشمن

 دوستی هم هست .

به او بیاموزید که اگر با کار و زحمت یک دلار بدست آورد بهتر از آن است که پنج دلار از روی زمین

 پیدا کند .

به او بیاموزید که از شکست پند بگیرد و از پیروز شدن لذت ببرد .

او را از غبطه خوردن بر حذر دارید .

به او نقش و تاثیر مهم خندیدن را یاد آور شوید .

اگر می توانید به او نقش موثر کتاب در زندگی را آموزش دهید .

به او بگویید تعمق کند ، بگویید به پرندگان در حال پرواز ، به گل های درون باغچه ، و به زنبور هایی

 که در هوا پرواز می کنند دقیق شود .

به پسرم بیاموزید اگر مردود شود بهتر است تا با تقلب قبول شود .

به پسرم بیاموزید که با افراد ملایم ، ملایم و با گردنکش ها ، گردنکش برخورد کند .

به او بگویید به عقایدش ایمان داشته باشد حتی اگر همه بر خلاف او حرف بزنند .

به پسرم یاد بدهید که همه حرف ها را بشنود و سخنی را که به نظرش درست می رسد انتخاب

کند .

ارزش های زندگی را به پسرم یاد بدهید .

اگر می توانید به پسرم یاد بدهید در اوج اندوه تبسم کند .

به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد .

به او بیاموزید که می تواند برای فکر و شعورش بهایی تعیین کند ، اما قیمت گذاری برای دل بی

 معناست .

به او بگویید که تسلیم هیاهو نشود و اگر خود را بر حق می داند پای سخنش بایستد و با تمام قوا

 بجنگد .

در کار آموزش با پسرم ملایمت به خرج دهید اما از او یک نازپرورده نسازید . بگذارید که او شجاع

 باشد .

به او بیاموزد که به مردم اعتقاد داشته باشد .

شاید این ها که گفتم توقع زیادی باشد اما ببینید چه می توانید بکنید

همه یک دست شدند

همه یک دست شدند

ناگهان شور فرا خواند مرا

دل من تنها نیست

یاد تو همواره

بر دلم میتابد

زیر این چرخ زمان

سر به بالا دارم

آسمانم آبی ست

اما دل من آبی تر

همه یک دست شدند

دل من بی منت

به فدای تو شد و همه لبخند هایت

تو که هستی در دل

همه شادی و شعف می رقصند

چه بهارانی هست دلم

این بهاران جانم

همه تقدیم تو باد

                                                             امیر تاروردی

 

---------------------------------------------------------------------------------------

سلام

چند وقت پیش سوار تاکسی بودم

چشم به تکاپوی مردم گرم شده بود

یهو چشم به ویترین یه مغازه افتاد

نوشته بود تقویم سال نود رسید

احساس خوبی نداشتم

یعنی یک سال گذشت

با همه خوبی و بدی ها

یه پیرمرد جلو نشسته بود و در مورد زلزله ژاپن سخنرانی میکرد

میگفت آقای راننده نمیدونی که 3 تا از تراکتورای اتمی ژاپن منفجر شده !

بی اختیار خنده نشست رو لبام

خوشحال شدم نه بخاطر اشتباه پیرمرد

بخاطر لبخندی که رو صورتم بود

ای امام زمان (عج)

با تو از خاطره ها سرشارم

جشن نوروز تو را کم دارم

سال تحویل دلم میگیرد

با تو تا آخر خط بیدارم

---------------------------------------------------

عزیز چشمانم کمک کن

                               تا لایق دلت باشم

کاش آسمان برای کسیکه هیچکس را جایگزین نامش نخواهم کرد همیشه نیلی باشد

--------------------------------------------------

باید رها شد و اهل پرواز تا آسمان را درک کردو خدایی شد

آری

عزیزانم

بهترین آرزو ها را برایتان دست فرشته ها سپردم

نگاهتان به آسمان باشد

فقط همین

سالی که میاد همیشه نشانگر زندگی و سر سبزی بوده

به احترام بهار و دختر بهار که دلبری میکند در این ساعات

همه بر خیزید و به سراغ دل بی تاب روید

آنچنان که ننمودید زمانی یادش

همه دم غنیمت شمارید و به سراغ دل خود دور زنید

این دل است نه دل دان !!!

آب پاکی ریزید بر وجود دلتان

همه سر سبز کنید قامت این دلتان

تازه باشید همه

دلتان بی زنگار

سال نو می آید

همه آماده شدید ؟

دست من بالا است

یاد تو اینجا هست

هر کجا هستی باش

این دلم با تو تمنا دارد

یک لحظه بدان

این تمنایه دلم

همه تقدیم تو باد

خدا هم قهره ...

تنهایی رو وقتی احساس میکنی که تو این روزای سرد زمستون دستهای تنها و خالیت

 به گرمای دستهای گره خورده دیگران حسادت میکنه

وقتی نگاهت بین این همه غریبه سوسو میکنه و هیچ نگاهی دنبال تو نیست

وقتی گوشت پر شده از صدای قدم های خودت

وقتی دیگه خدا هم سراغی ازت نمیگیره ...

 

تصاوير 
جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم 
www.pichak.net كليك كنيد

یه عکس زیبا

پ.ن : با تشکر از ترنم خانم

الهی به امید تو !!!

 

خدایا ما آماده ایم !!!

ممنون که همیشه بیادمون هستی

و اما عشقـــم

عشق

واقعی ترین بازتاب حقیقت وجود آدمیست

و دل

تنها آئینه ایست که معنای راستین این حقیقت را درمی یابد

آئینه ی دل من لبریز تابش خورشیدیست که از تو جان می گیرد

و من

اینک غرق در درخشانی هستم

که با نام و یاد تو هستی می گیرد

چقدر احساس بودن می کنم

وقتی خویشتن را عاشق میبینم

و چقدر تو

شایسته ی عشقی !!!

این روز شایسته و در خور شماست آئینه ی بی زنگار زندگی ام

روز عشق بر عشقم مبارک

----------------------------------------------------------------------

پ.ن : میدانم که میدانی در کنارت هستم هر لحظه و هر جا ...

برای کنکوری ها دعا کنید

من امروز متوجه شدم : نگین جان تولدت مبارک

 

دلم تنگ است ...

کاش میدانستی چه دردی در این صدا زدن ها نهفته

کاش می دیدی تمام اشتیاق و حسرتی که در پشت خیسی چشمانم

مات و مبهم به زنجیر کشیده شده

داغی اشکهایم گرمی نگاهت را بر گونه هایم حمل می کنند

دلم تنگ است

دلم برایت تنگ است

دلم برای با تو بودن تنگ است

میدانی....دلم برای حرف هایت

درد دلهایت

برای تبسم هایت ...

دلم بدجوری برایت تنگ شده

اشتیاق
تلخی تمام وجودم را در بر گرفته ...

--------------------------------------------------

پ.ن : بخدا من خودخواه نیستم

مهربانی همیشه ارزشمند تر است !

لبت

با من حرف می زند

و من

به چشمانت

گوش می دهم

کمی

بلند تر از صدایت

نگاهم کن

آسمانم کجایی ...